Search is not available for this dataset
text
stringlengths 8
240k
|
---|
با دیکته کردن قدم به قدم فعالیتها ، ابتکار عمل و خلاقیت را از کارکنانشان سلب میکنند .
|
با عدم انعطافپذیری و عدم استقبال از انتقادات با روی باز ، شجاعت و جسارت در نظریات و بیان عقاید را از کارکنان سلب میکنند .
|
به دلیل عدم تشخیص فرصتها و تهدیدها ، از انجام به موقع و حرکتهای توام با ریسک معذور است .
|
ده نداشتن برنامهریزی استراتژیک و چشماندازهای لازم ، سبب ناتوانی در برداشتن موانع از سر راه و در نتیجه بزرگ شدن
|
با سلام خدمت همه دوستان گرامی
|
هدف از این وبلاگ تغییردیدگاه افرادنسبت به اطراف و همچنین افزایش آگاهی و انتقال تجربیات شخصی این حقیرنسبت به مدیریت نوین همراه باتدبیرو دوراندیشی است . باشد که به کارآیدوموردتوجه واقع شود .
|
پایان این دفتر ساله
|
این بار میخواهم از تو بگویم
|
از تو که در کرانه ی عالم یگانهای .
|
از تو که به من عشق بخشیدی و آموختی دوست داشتن را .
|
پروردگار من !
|
آنگاه که نام تو را بر زبان میآورم لحظههای غبار زندگیام آکنده میشود از شمیم خوش بودنت
|
قلب بی تابم رنگ تورا میگیرد و وجودم سرشار از تومی شود
|
آن هنگام که ملتمسانه دست خواهشم را به سویت دراز میکنم خوب میدانم معبود من سخاوتمند تر از آن است که لطافت دست یاری گرش را از من دریغ کند .
|
آن هنگام که میستایمت و با تو سخن میگویم حس غروری متواضعانه مرا به تو پیوند میزند
|
پیوندی ناگسستنی تر از پیوند ماه و مهر .
|
زیباترین وجود !
|
من از تو زندهام و لطف توست هر نفسی که بیرون میآید .
|
مشتاق تر از من به بازگشت !
|
باز میگردم و در انتظار دیداری دوباره درهای رحمتت را می کوبم تا نظری بیفکنی
|
باز میگردم و با سیل روان نیمههای شب دلبری ات را پاسخ میگویم
|
این دفتر سه ساله را با پاک کن آمرزشت از لوح وجودم پاک گردان تا همانگونه که میخواهی باشم
|
به جانی که از تو دارم سوگند که از آغاز زندگیام دوستت داشتهام و نام بلندت را تا همیشه در
|
گنجینه ی قلبم حفظ خواهم کرد .
|
این دفتر را به پایان رساندم
|
باشد که پندی باشد برای لحظه لحظههای آیندهام .
|
تا ده روز روزه میگیرم
|
دیگه بلند نمیکنم
|
موهامو کوتاه کردم
|
دیگه بلند نمیکنم
|
آسمان را به مدد میگیرم
|
تا یاری گر دستانم شوند و در این باران سیل آسای گلآلود بشویند
|
هر آنچه را که در راه رسیدن به اوج مانع م میشد
|
راهی پر از سنگهای لذت
|
راهی پر از وابستگی ها
|
راهی پر از درد
|
راهی پر از دلبستن ها
|
چنان از آسمان دور افتادهام و به زمین خیره گشتهام
|
که دیگر روشنگریهای ماهت را از خود می پندارم
|
آنچنان زمینی شدهام که از دیدن ستارگانت بیم دارم
|
مگر خودت ندا ندادی که تنها پناه بندگانت هستی ؟
|
حال تنها چشمان گریانم آغوش تورا جست و جو میکنند
|
اما جز تو چه کسی پناهم میشود ؟
|
جز تو چه کسی درمان دردم میشود ؟
|
جز تو چه کسی با من اینگونه مهربان است ؟
|
پناهم ده .
|
واااااااااااینمیدونید چقدر خوشحالم
|
استقبال کردن از طرحم
|
اصلاً فکرشم نمیکردم که مدیر کل آ . پ آنقدر روشن فکر باشه که از طرحم استقبال کنه
|
خواستن پیش نویسشو بنویسم
|
قرار شده توی شورا مطرح بشه
|
کاش بذارن برم دفاع کنم
|
باز هم نشان دادیم که جاده خط امام یک طرفه است
|
و دور زدن خیلی وقت است که ممنوع شده
|
بازهم نشان دادیم که بدون زنجیر چرخ امریکایی در کولاک تحریمها نمیایستیم
|
و بدون زنجیر هم لاستیکهای غیرت ایرانی میچرخند
|
بازهم نشان دادیم که ایرانی مسلمانیم
|
تا آخرین قطره جان هستیم .
|
زندگی توی یه محیط کوچیک که همه آدما همدیگر و میشناسن سخت نیست وقتی بخوای خودتو نشون بدی و عزیز همه بشی .
|
مثلاً توی یه شهر کوچیک زندگی کنی و یکم متفاوت از بقیه باشی این باعث میشه بقیه بهت احترام بذارن و برات ارزش قائل بشن .
|
حالا این تفاوت میتونه به خاطر تحصیلات یا چهره یا کار یا وضعیت اقتصادی باشه .
|
به نظرم این هنر نیست و کسایی که اینجوری خودشونو گم میکنن و ترس از جدایی اون محیط و جدایی از اون ارزش و احترام و دارن نمیتونن در هرجایی رشد کنن و رشدشون منوط به شهرتشونه .
|
اگر چنین افرادی تونستن دل ببرن از اون همه وابستگی واهی و توی یه جمع بزرگتر زندگی کنن و خودشونو بکشن بالا میتونن امیدوار بشن و مغرورانه از خود تعریف کنن .
|
یادته رفیق قدیمی ؟ ! ! ! یادته یار صمیمی ؟ ! ! !
|
به خاطره من دیگه باشه ؟ بگو باشه منم دوست دارم شاعر میگه اره مثل تو . تو دنیا کمه فقط دلم با تو خاطر جمه
|
باشه ؟ من دیگه میرم
|
کسی دیگر نمیکوبد در این خانه متروکه ویران را
|
کسی دیگر نمیپرسد چرا تنهای تنهایم
|
و من شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمیماند
|
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
|
درون کلبه خاموش خویش اما
|
کسی حال من غمگین را نمیپرسد
|
و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
|
درون سینه پرجوش خویش اما
|
کسی حال من تنها نمیپرسد
|
و من چون تک درخت زرد پاییزم
|
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
|
و دیگر هیچی از من نمیماند
|
برو عزیزم برو
|
نذار فاصله بیاد بخواد بینمون بمونه
|
بدون عشقمون گرونه توی تهرونه یدونه
|
توی فکرمون میمونه بودیم شیطون و دیوونه
|
شاید عیبمون این بوده موندیم امروز و بی خونه
|
روی الکل و سیگار
|
گرفتم لااقل من تو رو سیبار
|
موندم هر صبح و بیدار
|
سراغت رو گرفتم من از در و دیوار
|
ولی خبری نبود میخوام مغزمو چیکار !
|
وقتی نمیدونم کجای این دنیا گمی
|
هنوزم با منی یا که جدا شدی
|
اینا تقصیر منه دلامون نزدیک همه
|
بهخاطر منه بینمون انگیزه کمه
|
نمیدونم من دیگه فرق خوب و بد رو
|
واسه فهمیدنشم راه دور و نرو
|
فقط برو اگه میخوای ازم صدمه نبینی
|
چون که آشتی هم کنیم حتی صد دفعه همینیم
|
من نمیگویم فراموشم نکن هرگز
|
ولی گاهی بیاد آور رفیقی را که میدانی
|
فراموشت نخواهد کرد
|
چشای داغونت خوب یادم میاد
|