Search is not available for this dataset
text
stringlengths 8
240k
|
---|
انواع سبزیها میتوانند به صورت خورشها ، پلوها ، خوراکها ، انواع دلمه ، کوکو و سایر غذاها مصرف شوند و تنوع غذایی زیادی در تغذیه ما ایجاد نمایند .
|
بهتر است در فصل تابستان از این موهبت بهره ببریم و استفاده بیشتری از این گروه غذایی مفید و خوشمزه یعنی سبزیها و میوهها بنماییم .
|
در فصل تابستان معمولاً الگوی غذایی افراد تغییر میکند و تمایل به خوردن غذاهای پخته کمتر و میل به خوردن غذاهای سرد و خام بیشتر میشود . میتوان از این تمایل طبیعی استفاده کرده و مواد مفید خام را که حاوی ویتامینهای بیشتری هستند جانشین غذاهای پخته نمود مثلاً ماست و خیار چنانچه در تهیه آن از سبزیهای تازه مانند ریحان ، شبت ، نعناع و و نیز مواد دیگری مانند گردو و کشمش استفاده کرده و به همراه نان میل شود ، میتواند به عنوان شامی مطبوع ، لذیذ ، مفید و سهلالهضم ، قسمتی از نیازمندیهای تغذیهای ما را تأمین نماید کشمش ، گردو و نان میتوانند قسمتی از نیاز ما را به انرژی برآورده کنند . ماست و مخلوط گردو و نان ، پروتئین با ارزش کمی و کیفی بالایی برای ما فراهم مینماید .
|
سبزیهایی که به ماست و خیار اضافه میکنیم ، چنانچه به مقدار کافی استفاده شوند حاوی مقادیر قابل توجهی ویتامین خواهند بود و میتوانند به تأمین نیازهای ویتامینی ما کمک کنند و نیز به علت دارا بودن مواد معدنی ، قسمتی از احتیاجات ما را به املاح تأمین نمایند .
|
غذاهایی مانند نان و پنیر و طالبی یا هندوانه یا خربزه یا انگور و یا ساندویچ پنیر و گوجهفرنگی و خیار و کاهو و یا ساندویچ پنیر و گردو و سبزی ، غذاهای مفید و خوشمزهای هستند که به عنوان شام میتوانند صرف شوند و در تأمین نیازمندیهای تغذیهای ما تأثیر مهمی داشته باشند .
|
چنین غذاهایی دارای مواد مغذی ضروری میباشند و چون به صورت تازه مصرف میشوند ، ویتامینهای موجود در آنها بهتر حفظ میشود ، ضمناً چون این غذاها را سرخ نمیکنیم و در تهیه آنها از روغن استفاده نمینماییم ، چنانچه در مصرف آنها افراط نشود ، چاقکننده نیستند و موجب بالا رفتن چربیهای خون و نیز افزایش وزن و چاقی نمیشوند .
|
به عنوان میان وعده میتوان از میوههای تازه فصل و نیز سبزیجاتی مانند هویج و گوجهفرنگی و آب آنها استفاده نمود .
|
تعاریف غذا ، تغذیه ، ماده مغذی و سوء تغذیه
|
آیا بین غذا خوردن و تغذیه تفاوتی وجود دارد ؟ آیا میدانید غذا خوردن الزاماً به معنای درست غذا خوردن و متعادل خوردن نیست ؟ تغذیه متعادل چه تأثیری بر سلامتی دارد ؟ آیا میدانید مادر هر بیماری سوء تغذیه است ؟
|
تغذیه چیست ؟
|
تغذیه یعنی خوردن غذا ، هضم غذا ، جذب غذا ، متابولیسم و دفع مواد زائد یا به عبارتی دیگر علم تغذیه رشتهای است که در مورد نیازهای غذایی انسان از بدو تولد با توجه به جنس ، سن ، شرایط فیزیولوژیک ، ارزش غذایی خوراکها ، رژیم غذایی ، میزان مصرف هر غذا ، رابطه تغذیه و تندرستی ، رابطه تغذیه و بیماری بحث و گفتگو میکند و به تحقیق میپردازد . غذا چیست ؟ هر ماده جامد و مایعی که پس از خوردن در دستگاه گوارش هضم شود و پس از آن جذب یا تولید انرژی کند یا در انجام اعمال حیاتی بدن و رشد و نمو نقش داشته باشد ، غذا نامیده میشود . طبق این تعریف بعضی از موادی که به غذا اضافه میشوند مثل ادویه ها ، عطرها و رنگها شامل غذا نمیشوند . ماده مغذی چیست ؟ در هر غذایی که توسط انسان خورده میشود تعدادی ترکیب شیمیایی وجود دارد ، به هر یک از این ترکیبات شیمیایی غذا ماده مغذی گفته میشود . در غذاهایی که میخوریم بیش از نوع ماده شیمیایی یا ماده مغذی وجود دارد که این نوع به گروه تقسیم میشوند کربوهیدراتها پروتئینها چربیها که به آنها درشت مغذی ها یا مواد مغذی انرژیزا میگویند یعنی متابولیسم یا سوخت آنها در بدن تولید انرژی میکند و مقدار مصرف روزانه این گروه زیاد است . در مقابل این سه ترکیب دو ترکیب از مواد مغذی وجود دارد که به نام ریز مغذی ها مشهورند . ویتامینها و عناصر معدنی یا املاح جزء این دسته هستند . که نقش ساختمانی دارند و از متابولیسم یا سوخت آنها در بدن انرژی حاصل نمیشود . ذکر این نکته الزامی است که ویتامینها نقش مهمی در متابولیسم انرژی دارند اما خود انرژیزا نیستند . اما نا گفته نماند که ویتامینها خودشان مستقیماً در بدن انرژی تولید نمیکنند اما در متابولیسم انرژی نقش دارند . چاق کننده نیستند اما اشتها را زیاد میکنند . بنابراین ریز مغذی ها موادی هستند که حدود میلی گرم و در مواردی میکروگرم ، کفایت نیاز روزانه ما را میکنند . آب هم جزء مواد مغذی است که در حقیقت حیات و تمامی واکنشها و فعل و انفعالات بدن ما وابسته به آن است .
|
خراب خانهام ویرانه تر شی
|
خانهام را بر میدارم و میروم !
|
برای دوستان دوستی که هوایشان را میکند دلموهوای دلم را دارند آدرس جدید را خواهم گفت .
|
لطفآ کامنت بگذارید تا یاد آوری کند این قرار را
|
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم !
|
بعد یادم آمد
|
تاگنج غمت در دل ویرانه مقیم است . همواره مرا کنج خرابات مقام است
|
خانه تعبیر دیگری دارد !
|
گفتی کیش !
|
مات مانده بودم !
|
چشم بستم و پریدم
|
راست گفتی دوست من !
|
نهنگی که در ساحل تقلا میکند
|
برای دیدن هیچ کس نیامده است !
|
قسمتی ازشعر گروس عبدالملکیان
|
آن چیز دگر
|
هیچ مگو !
|
سالهاست اتوبوس سوار نشدهام ! و هوساین روزهام شده سوار شدن و رفتن ، روزی ، بیمقصد بیخبر و بیساعت مقرر . این وسوسهمدت هاستذهنم را قلقلک میدهد
|
حالادوسه روز است که این حال رهایم نمیکند !
|
امروز چشم که باز کردم نیش آفتابی لجوج از لای پرده ضخیم اتاق چشمهایم را زد .
|
سرم را دزدیدم زیر پتو
|
چند لحظه به رخوت خوابی که هنوز کنارم نفس میکشید ، خیره ماندم و خواستم با تنبلی به آغوشش بخزم .
|
بعد ناگهان چیزی مثل برق از ذهنم گذشت !
|
دیشب خواب یک اتوبوس را دیده بودم . با مسافرانی روستایی ، چندتایی بچه که مدام میان اتوبوس
|
میدویدند وسرو صدامی کردند
|
چند زن با لباسهای محلی رنگ و رو رفته اما تمیز که یکیشان مستأصل از گرما گیره ی
|
چارقدش را باز گذاشته بود و سینه در دهان کودکی رنجور و لاغر داشت .
|
همه را به وضوح به یاد دارم از ضبط فرسوده اتوبوس قدیمی ، طنین موسیقی اصیل همراه با خش دل آزاری به گوش میرسید یک نفر کنار دستم ، با صدایی نخراشیده تر از ضبط ماشین با آهنگ همراهی میکرد
|
کلافه بودم از همهمه ی آدمهایی که با من حرف نمیزدند لهجه شان را نمیفهمیدم
|
معذب بودم از در کنارشان بودن
|
خودم را مچاله کرده بودم توی صندلی و سعی میکردم به زور هم که شده بخوابم ! که ناگهان با تکان شدیدی به جلو پرت شدم !
|
از یکی از چشمهای راننده که رخ در رخم باز مانده بود ، خون میچکید
|
با جیغ از خواب پریدم !
|
درد عجیبی توی سرم پیچیده بود که نفسم را بند میآورد . با ترس چشم باز کردم همه جا سیاه بود ! انگار شب ! و صدایی نبود !
|
نمیدانم لحظههای بعد از این خواب را به چه فکر میکردم ؟ کجا بودم ؟ خواب بودم یا بیدار ؟
|
اما نور پاش آفتاب لجوجی که از پنجره ، خودش را به زور بر فضای سرد اتاقم تحمیل میکند دوباره آن سردرد لعنتی را با خودش آورده تا بپاشد توی صورتم
|
زیر پتو نفس کم آوردهام ! نمیدانم تعبیر این خواب چیست ؟
|
اینکه در جایی شاید دور این واقعه برای کسی رخ میدهد ؟ حالا یا بعد !
|
اینکه من مسافر راهی خواهم بود که دیدم ؟ من یا دیگرانی که فکر کردن به هر کدامشان حالم را بدتر میکند .
|
و این سردرد سمج ، چرا مرتب در ذهنم این یاد را تکرار میکند ؟
|
پیغام است ؟ یا تلنگر یا هر چه
|
سنگین و کرخت از تختخواب کنده میشوم توی آشپز خانه ، قهوه ی سرد مزخرفی را که ته قهوه جوش ماسیده سر میکشم و یکهو همه چیز در هم میشود !
|
تمام روحم را بالا میآورم طولانی و درد ناک و سخت !
|
بیحال کنار دستشویی مینشینم و چشمها را میبندم .
|
از پنجره باز بالای سرم ، صدای موسیقی اصیل ضبط خانه همسایه میآید !
|
نکند قصد سفر داشته باشند ؟
|
مهم نیست !
|
واقعاً مهم نیست که این خاطرات در دفتر فراموشی روزگار ، روزی ثبت شده باشد یا نه !
|
اصلاً اتفاق افتاده باشد یا نه !
|
مهم اینست که ذهن من با این تصورات کودکانه بازی میکند برای حفظ هر کدامش بال میگشاید و از تجسمش به خود میبالد !
|
اینکه او چه روزی مرا محکمتر در آغوشش فشرده یا چه وقت نگاهش پر از غرور و مهر مرا برده تا آن بالاهای دور کی نهیبم زده وگذاشته تا ساعتی را از دنیا سیر سیر دل بنشینم و برای مصیبتهای دختر بدگریه کنم اینها همه داشتههای من است از روزهایی که مریم بابا بودهام
|
اینکه وقتی دیگر دردمند تر از من بر بالین تبم نشسته و دستش مرهم هزار شفا ، روی پیشانیام آرام گرفته تا زیر سایه بلندش آرام بگیرم اینکه کارنامه آخر سال برای هر دوی ما چه حس و طعمی داشت اینکه دوست داشت سنتور را آموزش ببینم و نشد اینکه دورم حالا برای بوسیدن دستش اینها داشتههای من است در چمدانی که از خانه پدری با خود آوردهام !
|
من او را حتی وقتی دور دورم در کنار دارم !
|
و لذت ساعتی را که در کنارش آرام گرفتهام از دغدغههای روز مرگی و تشویش مثل طعم کارملاهای دوران بچگی زیر دندان حسرتم مز مزه میکنم !
|
و این روز ها وقتی عصیانی ام از گذر اوقاتی ، که اوقاتم را تلخ میکند وقتی کم میآورم ازحساب مهرو صبرو رحم و حتی انصاف به کودکانم مرورش میکنم در لابه لای برگهای تقویم زرد روزهای سپری
|
چقدر دلم میخواهد ، بتوانم در دفتر خاطرات کودکانم چند نقطه و نکته برجسته به جا بگذارم !
|
چند سطری که ارزش نوشتن داشته باشد
|
چند صفحهای که با غرور آنها را مرور کنند تا در خاطرشان ، آنکه منم محکمتر از این به چشم بیایم که هستم !
|
امید وارتر از این شادمان تر از این
|
دلم میخواهد وقتی به والدینشان فکر میکنند ، حس مرا داشته باشند در این روز ها !
|
او برای من معنای ناب دوستی و پناه است و من هنوز هم دلم میخواهد گاهی پشت بزرگیش پنهان شوم تا کسی پیدایم نکند گاهی میخواهم برایش از یواشکیهای ذهن دختری بگویم که در من میتپد ! و هنوز دلش میخواهد کارنامه آخر سال را نشان بدهد و لبخند هدیه بگیرد و از دست اندوه برود !
|
فراموش کردم ، فراموشت کنم
|
علی اکبر یاغی تباررا در پیوند پادکست سرایه بشنوید !
|
نقاشی آیدین آغداشلو
|
جز یک لحظه
|
یک لحظه که چشمان مرا
|
میگشاید در برهوت آگاهی ؟
|
که فراموش کنم
|
سه شنبه هفتم اردیبهشت هشتاد و نه
|
امروز حس و حالم شعری است احساسی !
|
حوصله بگو مگوهای این روزهای بچهها را هم ندارم حرفهای صد من اصلاً همهاش من ، من !
|
پسرکم را که روانه کردم نشستم به تماشای برنامه روز از نو !
|
برای این روزهای من این برنامه غوغاست !
|
حداقل ساعتی را فقط گوش میدهم و دل میسپارم به جریانی که همهاش آگاهی است
|
روزهای سه شنبه برنامه با حضور دکتر الهامی حال و هوای شعر دارد
|
امروز حالمان به هم میخورد !
|
نه ! یعنی حسمان به هم نزدیک بود !
|
برنامه با این جمله شروع شد
|
هرروز صبح در آفریقا آهویی از خواب بیدار میشود که میداند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نشود ، وشیری که میداند باید از آهو تندتر بدود تاگرسنه نماند
|
مهم نیست که شیرباشی یا آهو !
|
مهم این است که باطلوع آفتاب با تمام توان شروع به دویدن کنی !
|
باز هم آنکه باید رفت کمی تندتر از این هروله ی ممتد خسته ، که این روز ها بد جوری پاهایم را میآزارد
|
دریا همه عمر خوابش آشفته است را که میشنوم یادم میافتد که هر بار شنیدمش صرافت آن که بدانم از کیست را خیال گذرای دیگری با خود برد !
|
هستم اگر میروم گر نروم نیستم !
|
کتاب لعل گمشده پوپک مدنی را معرفی میکند با خوانش شعری از متن کتاب .
|
به دلم نشسته است هوای این ساعت آرام و بیدغدغه
|
هوای ساعتی نشستن فارغ و بیخیال کنار بابا را دارم دلم برای شنیدنآن شعرهای گاه و بیگاهش تنگ شده . یادم باشدمثنوی قدیمی را اگر هنوز داشت دو سه روزی قرض بگیرم برای پیدایی شعری که مدتهاست در من گمشده
|
صدای استاد الهامی در گوشم میپیچد
|
گفت من مشق نام لیلی میکنم
|