Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
8
8
11
1
شدند اندر ایوان بتان طراز
8
8
11
2
نشستند و با ماه گفتند راز
8
8
12
1
نهادند دینار و گوهر به پیش
8
8
12
2
بپرسید رودابه از کم و بیش
8
8
13
1
که چون بودتان کار با پور سام
8
8
13
2
بدیدن بهست ار به آواز و نام
8
8
14
1
پری چهره هر پنج بشتافتند
8
8
14
2
چو با ماه جای سخن یافتند
8
8
15
1
که مردیست برسان سرو سهی
8
8
15
2
همش زیب و هم فر شاهنشهی
8
8
16
1
همش رنگ و بوی و همش قد و شاخ
8
8
16
2
سواری میان لاغر و بر فراخ
8
8
17
1
دو چشمش چو دو نرگس قیرگون
8
8
17
2
لبانش چو بسد رخانش چو خون
8
8
18
1
کف و ساعدش چو کف شیر نر
8
8
18
2
هیون ران و موبد دل و شاه فر
8
8
19
1
سراسر سپیدست مویش برنگ
8
8
19
2
از آهو همین است و این نیست ننگ
8
8
20
1
سر جعد آن پهلوان جهان
8
8
20
2
چو سیمین زره بر گل ارغوان
8
8
21
1
که گویی همی خود چنان بایدی
8
8
21
2
وگر نیستی مهر نفزایدی
8
8
22
1
به دیار تو داده‌ایمش نوید
8
8
22
2
ز ما بازگشتست دل پرامید
8
8
23
1
کنون چارهٔ کار مهمان بساز
8
8
23
2
بفرمای تا بر چه گردیم باز
8
8
24
1
چنین گفت با بندگان سرو بن
8
8
24
2
که دیگر شدستی به رای و سخن
8
8
25
1
همان زال کو مرغ پرورده بود
8
8
25
2
چنان پیر سر بود و پژمرده بود
8
8
26
1
به دیدار شد چون گل ارغوان
8
8
26
2
سهی قد و زیبا رخ و پهلوان
8
8
27
1
رخ من به پیشش بیاراستی
8
8
27
2
به گفتار و زان پس بهاخواستی
8
8
28
1
همی گفت و لب را پر از خنده داشت
8
8
28
2
رخان هم چو گلنار آگنده داشت
8
8
29
1
پرستنده با بانوی ماه‌روی
8
8
29
2
چنین گفت کاکنون ره چاره جوی
8
8
30
1
که یزدان هر آنچت هوا بود داد
8
8
30
2
سرانجام این کار فرخنده باد
8
8
31
1
یکی خانه بودش چو خرم بهار
8
8
31
2
ز چهر بزرگان برو بر نگار
8
8
32
1
به دیبای چینی بیاراستند
8
8
32
2
طبق‌های زرین بپیراستند
8
8
33
1
عقیق و زبرجد برو ریختند
8
8
33
2
می و مشک و عنبر برآمیختند
8
8
34
1
همه زر و پیروزه بد جامشان
8
8
34
2
به روشن گلاب اندر آشامشان
8
8
35
1
بنفشه گل و نرگس و ارغوان
8
8
35
2
سمن شاخ و سنبل به دیگر کران
8
8
36
1
از آن خانهٔ دخت خورشید روی
8
8
36
2
برآمد همی تا به خورشید بوی
8
9
1
1
چو خورشید تابنده شد ناپدید
8
9
1
2
در حجره بستند و گم شد کلید
8
9
2
1
پرستنده شد سوی دستان سام
8
9
2
2
که شد ساخته کار بگذار گام
8
9
3
1
سپهبد سوی کاخ بنهاد روی
8
9
3
2
چنان چون بود مردم جفت جوی
8
9
4
1
برآمد سیه چشم گلرخ به بام
8
9
4
2
چو سرو سهی بر سرش ماه تام
8
9
5
1
چو از دور دستان سام سوار
8
9
5
2
پدید آمد آن دختر نامدار
8
9
6
1
دو بیجاده بگشاد و آواز داد
8
9
6
2
که شاد آمدی ای جوانمرد شاد
8
9
7
1
درود جهان آفرین بر تو باد
8
9
7
2
خم چرخ گردان زمین تو باد
8
9
8
1
پیاده بدین سان ز پرده سرای
8
9
8
2
برنجیدت این خسروانی دو پای
8
9
9
1
سپهبد کزان گونه آوا شنید
8
9
9
2
نگه کرد و خورشید رخ را بدید
8
9
10
1
شده بام از آن گوهر تابناک
8
9
10
2
به جای گل سرخ یاقوت خاک
8
9
11
1
چنین داد پاسخ که ای ماه چهر
8
9
11
2
درودت ز من آفرین از سپهر
8
9
12
1
چه مایه شبان دیده اندر سماک
8
9
12
2
خروشان بدم پیش یزدان پاک
8
9
13
1
همی خواستم تا خدای جهان
8
9
13
2
نماید مرا رویت اندر نهان
8
9
14
1
کنون شاد گشتم به آواز تو
8
9
14
2
بدین خوب گفتار با ناز تو
8
9
15
1
یکی چارهٔ راه دیدار جوی
8
9
15
2
چه پرسی تو بر باره و من به کوی
8
9
16
1
پری روی گفت سپهبد شنود
8
9
16
2
سر شعر گلنار بگشاد زود
8
9
17
1
کمندی گشاد او ز سرو بلند
8
9
17
2
کس از مشک زان سان نپیچد کمند
8
9
18
1
خم اندر خم و مار بر مار بر
8
9
18
2
بران غبغبش نار بر نار بر
8
9
19
1
بدو گفت بر تاز و برکش میان
8
9
19
2
بر شیر بگشای و چنگ کیان
8
9
20
1
بگیر این سیه گیسو از یک سوم
8
9
20
2
ز بهر تو باید همی گیسوم
8
9
21
1
نگه کرد زال اندران ماه روی
8
9
21
2
شگفتی بماند اندران روی و موی
8
9
22
1
چنین داد پاسخ که این نیست داد
8
9
22
2
چنین روز خورشید روشن مباد
8
9
23
1
که من دست را خیره بر جان زنم
8
9
23
2
برین خسته دل تیز پیکان زنم
8
9
24
1
کمند از رهی بستد و داد خم
8
9
24
2
بیفگند خوار و نزد ایچ دم