Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
8
11
14
1
به خواب اندرد آرد سر دردمند
8
11
14
2
ببندد در جنگ و راه گزند
8
11
15
1
بدو باشد ایرانیان را امید
8
11
15
2
ازو پهلوان را خرام و نوید
8
11
16
1
پی باره‌ای کو چماند به جنگ
8
11
16
2
بمالد برو روی جنگی پلنگ
8
11
17
1
خنک پادشاهی که هنگام او
8
11
17
2
زمانه به شاهی برد نام او
8
11
18
1
چو بشنید گفتار اخترشناس
8
11
18
2
بخندید و پذرفت ازیشان سپاس
8
11
19
1
ببخشیدشان بی‌کران زر و سیم
8
11
19
2
چو آرامش آمد به هنگام بیم
8
11
20
1
فرستادهٔ زال را پیش خواند
8
11
20
2
زهر گونه با او سخنها براند
8
11
21
1
بگفتش که با او به خوبی بگوی
8
11
21
2
که این آرزو را نبد هیچ روی
8
11
22
1
ولیکن چو پیمان چنین بد نخست
8
11
22
2
بهانه نشاید به بیداد جست
8
11
23
1
من اینک به شبگیر ازین رزمگاه
8
11
23
2
سوی شهر ایران گذارم سپاه
8
11
24
1
فرستاده را داد چندی درم
8
11
24
2
بدو گفت خیره مزن هیچ دم
8
11
25
1
گسی کردش و خود به راه ایستاد
8
11
25
2
سپاه و سپهبد از آن کار شاد
8
11
26
1
ببستند از آن گرگساران هزار
8
11
26
2
پیاده به زاری کشیدند خوار
8
11
27
1
دو بهره چو از تیره شب درگذشت
8
11
27
2
خروش سواران برآمد ز دشت
8
11
28
1
همان نالهٔ کوس با کره نای
8
11
28
2
برآمد ز دهلیز پرده‌سرای
8
11
29
1
سپهبد سوی شهر ایران کشید
8
11
29
2
سپه را به نزد دلیران کشید
8
11
30
1
فرستاده آمد دوان سوی زال
8
11
30
2
ابا بخت پیروز و فرخنده فال
8
11
31
1
گرفت آفرین زال بر کردگار
8
11
31
2
بران بخشش گردش روزگار
8
11
32
1
درم داد و دینار درویش را
8
11
32
2
نوازنده شد مردم خویش را
8
12
1
1
میان سپهدار و آن سرو بن
8
12
1
2
زنی بود گوینده شیرین سخن
8
12
2
1
پیام آوریدی سوی پهلوان
8
12
2
2
هم از پهلوان سوی سرو روان
8
12
3
1
سپهدار دستان مر او را بخواند
8
12
3
2
سخن هر چه بشنید با او براند
8
12
4
1
بدو گفت نزدیک رودابه رو
8
12
4
2
بگویش که ای نیک دل ماه نو
8
12
5
1
سخن چون ز تنگی به سختی رسید
8
12
5
2
فراخیش را زود بینی کلید
8
12
6
1
فرستاده باز آمد از پیش سام
8
12
6
2
ابا شادمانی و فرخ پیام
8
12
7
1
بسی گفت و بشنید و زد داستان
8
12
7
2
سرانجام او گشت همداستان
8
12
8
1
سبک پاسخ نامه زن را سپرد
8
12
8
2
زن از پیش او بازگشت و ببرد
8
12
9
1
به نزدیک رودابه آمد چو باد
8
12
9
2
بدین شادمانی ورا مژده داد
8
12
10
1
پری روی بر زن درم برفشاند
8
12
10
2
به کرسی زر پیکرش برنشاند
8
12
11
1
یکی شاره سربند پیش آورید
8
12
11
2
شده تار و پود اندرو ناپدید
8
12
12
1
همه پیکرش سرخ یاقوت و زر
8
12
12
2
شده زر همه ناپدید از گهر
8
12
13
1
یکی جفت پر مایه انگشتری
8
12
13
2
فروزنده چون بر فلک مشتری
8
12
14
1
فرستاد نزدیک دستان سام
8
12
14
2
بسی داد با آن درود و پیام
8
12
15
1
زن از حجره آنگه به ایوان رسید
8
12
15
2
نگه کرد سیندخت او را بدید
8
12
16
1
زن از بیم برگشت چون سندروس
8
12
16
2
بترسید و روی زمین داد بوس
8
12
17
1
پر اندیشه شد جان سیندخت ازوی
8
12
17
2
به آواز گفت از کجایی بگوی
8
12
18
1
زمان تا زمان پیش من بگذری
8
12
18
2
به حجره درآیی به من ننگری
8
12
19
1
دل روشنم بر تو شد بدگمان
8
12
19
2
بگویی مرا تا زهی گر کمان
8
12
20
1
بدو گفت زن من یکی چاره‌جوی
8
12
20
2
همی نان فراز آرم از چند روی
8
12
21
1
بدین حجره رودابه پیرایه خواست
8
12
21
2
بدو دادم اکنون همینست راست
8
12
22
1
بیاوردمش افسر پرنگار
8
12
22
2
یکی حلقه پرگوهر شاهوار
8
12
23
1
بدو گفت سیندخت بنمایی‌ام
8
12
23
2
دل بسته ز اندیشه بگشایی‌ام
8
12
24
1
سپردم به رودابه گفت این دو چیز
8
12
24
2
فزون خواست اکنون بیارمش نیز
8
12
25
1
بها گفت بگذار بر چشم من
8
12
25
2
یکی آب بر زن برین خشم من
8
12
26
1
درم گفت فردا دهد ماه روی
8
12
26
2
بها تا نیابم تو از من مجوی
8
12
27
1
همی کژ دانست گفتار او
8
12
27
2
بیاراست دل را به پیکار او
8
12
28
1
بیامد بجستش بر و آستی
8
12
28
2
همی جست ازو کژی و کاستی
8
12
29
1
به خشم اندرون شد ازان زن غمی
8
12
29
2
به خواری کشیدش بروی زمی
8
12
30
1
چو آن جامه‌های گرانمایه دید
8
12
30
2
هم از دست رودابه پیرایه دید
8
12
31
1
در کاخ بر خویشتن بر ببست
8
12
31
2
از اندیشگان شد به کردار مست